معرفی کتاب پدر و دختر
نویسنده:میشائیل دودک رویت
مترجم:پریسا برازنده
این قصهها گاهی شفاهی بوده و مادرها و پدرها آنها را برای بچهها یا نوههایشان تعریف کردهاند و گاهی هم روی صفحه کتابها نوشته شده و پدرها و مادرها آن را برای بچهها و نوههایشان خواندهاند یا خود بچهها و نوهها آنها را از روی همان صفحههای کاغذی خواندهاند.
پریسا برازنده یکی از این داستانها را ترجمه کرده و انتشارات منادی تربیت آن را چاپ کرده است. اما این داستان و نوع صفحههای کتاب قدری متفاوت است. بخش اصلی صفحهها تصویر است و در بعضی از آنها یک یا چند جمله نوشته شده است. اما همین تعداد محدود جملهها تا اعماق جان خواننده اثر میگذارد.
«پدر و دختر سوار بر دوچرخه، با هم در دشت میروند… آن دو بالای آبگیر میایستند… «خداحافظ، فرزند»… «خداحافظ پدر»… پدر سوار قایق میشود. او آرام پارو میزند و به سوی افق دور میشود… دخترک منتظر میماند تا آفتاب غروب میکند. پدر بازنگشته است… تابستان و زمستان سپری میشود و تابستان و زمستانی دیگر هم… سالها بر آن سرزمین میگذرد. در آن بلندی درختان بزرگ و بزرگتر میشوند. پدر بازنگشته است… دوباره تابستان است. دختر با دوستانش بالای آبگیر سوار بر دوچرخه است. او بازی میکند و میخندد. هر از گاهی، باز به پدر فکر میکند…
مدتی بعد ازدواج میکند. آن دو با هم بسیار خوشبخت هستند. آنها صاحب فرزند میشوند. بچهها با پدرشان بالای آبگیر بازی میکنند. دختر دیگر جوان نیست. فرزندانش، همه بزرگ میشوند. آبگیر باقی مانده است، اما بدون آب…
دختر پیر شده است. زندگی به او بسیار چیزها هدیه کرده است. تنها پدر بازنگشته است…»
اطمینان دارم شما هم علاقهمند شدهاید این داستان را بخوانید. داستانی که در پایانش اتفاق عجیبی میافتد.
این کتاب را که نامش «پدر و دختر» و قیمتش ۱۷۰۰ تومان است بخرید و بارها و بارها بخوانید.