نقاشی به مناسبت شب یلدا از فاصله امیری

ولادت با سعادت حضرت زینب (س) و روز پرستار مبارک باد

جشنواره ملی شعر و داستان کودک

محفل ادبی هگمتانه اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان نخستین جشنواره ملی شعر و داستان کودک و نوجوان «دوست من کتاب» را برگزار می‌کند.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان از برگزاری نخستین جشنواره ملی شعر و داستان کودک و نوجوان با عنوان «دوست من کتاب» خبر دارد و گفت: همه نویسندگان و شاعران فعال در زمینه کودک و نوجوان می‌توانند آثار خود را به این جشنواره ارسال کنند. همچنین کودکان و نوجوانان علاقمند نیز آثار خود را در محورهای تعیین شده ارسال می‌کنند. در نهایت آثار رسیده به دبیرخانه توسط داوران بررسی و افراد برتر معرفی خواهند شد.

خدمتی جدید از کتابخانه های عمومی استان همدان در ایام کرونا

 

🔷اعضای کتابخانه‌های عمومی استان همدان با ارسال پیامک می‌توانند از کتابخانه‌ای که در آن عضو هستند، کتاب به امانت بگیرند.

👈🏻مرحله اول (برای اعضای کتابخانه‌های عمومی):نام کتابخانه‌ای که در آن عضو هستید را همراه با کد ملی و نام کتاب به شماره 100045040 پیامک کنید.
👈🏻مرحله دوم(برای اعضای کتابخانه‌های عمومی):منتظر تماس کتابدار باشید و سپس در روز مقرر  کتاب را از کتابخانه تحویل بگیرید.

🔴اگر عضو کتابخانه‌های عمومی هم نیستید می‌توانید کد ملی و نام کتابخانه‌ای که می‌خواهید در آن عضو شوید را  پیامک و بعد از تأیید عضویت تقاضای امانت خود را ارسال کنید.

#نهادکتابخانه های عمومی کشور
#اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان

تزئین سفره یلدا توسط یلدا سعادتی به مناسبت شب یلدا

کلیپ ساخت کاردستی آدم برفی به مناسبت شب یلدا توسط فائزه محمودی

 

 

معرفی کتاب حساسیت توسط فائزه محمودی

 

 

معرفی کتاب پادشاه خرکش توسط مرضیه سعادتی

 

 

معرفی کتاب پرنده ای از گل توسط فاطمه زهرا روشنی مهر

 

 

معرفی کتاب غواص ها بوی نعنا می دهند

معرفی متنی کتاب غواص ها بوی نعنا می دهند نوشته حمید حسام از انتشارات صریر توسط مهدی امانی

این کتاب در رابطه با داستان 72 غواص لشکر انصارالحسین استان همدان است که در روز چهارم دیماه سال 1365 در منطقه عملیاتی کربلا 4 اتفاق افتاده است که نویسنده بر اساس خاطرات بازماندگان و شاهدان عینی عملیات، حماسه آفرینی غواصان لشکر را روایت کرده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: به بچه‌ها خیره شدم که سعی می‌کردند از تیررس بیایند بیرون و نشوند آن جنازه‌هایی که روی دست آن موج‌های وحشی می‌رفتند سمت خلیج و تیر می‌خوردند و باز هم و باز هم. نارنجکی آماده کردم و همان طور خوابیده انداختمش طرف سنگر تیربار و دیدم که خاک پیچید تو هم و سنگر دیگر سنگر نماند. قدرت گرفتم و فریاد زدم: سریع بلند شوید بیایید تو کانال چطورش را نمی‌دانستم. فقط می‌دانستم باید بیایند. گذشتن از آن چند متر سیم خاردار حلقوی لازم بود و حتمی، آن هم در میان آن آتش و هلهله و فریادهای دیوانه وار سربازهای عراقی و زوزه تیرهای رسامی که از لای سیم خاردارها رد می‌شدند و صدای عجیبی می‌دادند.