کتاب "قصه من و مامان "ویولت رزاق پناه/ارائه توسط:عسل نظامی(عضو کتابخانه )ناشر:انتشارات چشمه
کتاب "ماری مامان می شود"نوشته:امیلی بومون/ارائه توسط:مبینا عیسی زاده(عضو کتابخانه)ناشر:انتشارات قدیانی
کتاب"آدم برفی "نوشته:ناصر کشاورز/ارائه توسط:سمانه پرهازه(عضو کتابخانه)ناشر:انتشارات چکه
کتاب"مار و گنجشک" نوشته:مسلم ناصری/ارائه توسط:محمد سالار بابایی(عضو کتابخانه)ناشر:انتشارات به نشر
کتاب"دست ها بالا گاو مسلح است" نوشته:احمد اکبرپور/ارائه توسط:زهرا مرادی(عضو کتابخانه)ناشر:انتشارات چکه
عنوان:تن تن و سند باد
نویسنده:محمد میرکیانی
انتشارات:قدیانی
«تن تن و سند باد» اثر محمد میرکیانی از آثار ارزشمند دهة هفتاد در حوزة کودکان و نوجوانان است که با هوشمندی و دقّت علیه جریان خصمآمیز امپریالیسم فرهنگی، قد علم میکند و کودکان و نوجوانان مشرق زمین را به پیشینة غنی اسطورههای ارشمند و قَدَرقدرت سرزیمنشان جلب میکند. سرزمینی که تاریخی بسیار باشکوهتر و دیرپاتر از مهاجمان به آن دارد. مهاجمانی که با استکبارگری تلاش دارند روح و ذهن کودکان سرزمینهای مورد تهاجم را معطوف به قهرمانان نورسیده و دروغین غربی سازد.
داستان این کتاب ازآنجا آغاز میشود که گروهی از قهرمانهای داستانهای غربی به رهبری تنتن، چهرة معروف قصههای غربی برای جنگ راهی سرزمینهای مشرق زمین میشوند و در این سوی ماجرا قهرمانهای مشرقزمین به رهبری سندباد به مقابله با آنها میروند و درنهایت، سندباد و یارانش موفق میشوند با اقتدار آنها را شکست دهند.
این کتاب، هدایت به سوی بازگشتِ به ریشه و افتخار به قهرمانان اصیل ملی شرقی است که بهواسطة هجوم گستردة محصولات قهرمانمحور بیگانه، در محاق فراموشی رفتهاند. حضور قهرمانان محبوبی همچون سندباد، علیبابا، علاءالدین، غول چراغ جادو، پهلوانپنبه، نخودی و... در این کتاب به کودک و نوجوان شرقی محصور در هجوم تنتنها و بتمنها و سوپرمنها یادآوری میشوند.
ماجراهای «تنتن و سندباد» افتخار تقریظ رهبر معظّم انقلاب اسلامی(مدظلهالعالی) را بر خود دارد و با وجود گذشت 23 سال از چاپ نخست آن همچنان ارزش خواندن و قابلیت بازپروردن با ضروریات امروز را حائز است که خوشبختانه بارها از سوی نویسنده بازبینی شده و تاکنون به چاپ بیستوهفتم خود رسیده است.
خواندن این کتاب نگاه عزتآمیز غرور ملّی و خودباوری را به چشمان حقیقتجو و تشنة معرفت کودکان و نوجوانان عزیز میبخشد.
عنوان: پایی که جا ماند
نویسنده:سیدناصر حسینی پور
انتشارات:سوره مهر
«پایی که جا ماند» یادداشتهای روزانة آزادة سرافراز و جانباز دلاور جبهههای حق علیه باطل سید ناصر حسینیپور است که با قلمی شیوا و خواندنی ترسیم کرده است آنگونه که رهبر عزیز و کتابخوان ما در خصوص این کتاب بیان داشتهاند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیدهام که صحنههای اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد».
«پایی که جا ماند» ماجراهای نوجوانی به نام سید ناصر است که از چهارده سالگی به جبهه میرود و در شانزدهسالگی در آخرین روزهای جنگ در حالی که یک پایش تقریباً قطع شده بوده، اسیر میشود و سالها در اردوگاهها و زندانهای مخفی عراق روزگار میگذراند. اسناد دست اول این کتاب روی ۲۳ برگة کوچک پاکت سیگار ثبت و ضبطشده و با تیزهوشی و البته زحمات و مخاطراتِ بسیارِ مؤلفِ هنرمندش، به ایران منتقل شده است و حکایتی ملموس از شکنجه، درد و تنهایی یک نوجوان غیور را از 3 تیرماه 1367 تا 22 شهریور 1369 (دوران اسارت) برای مخاطبان به تصویر میکشد و در پایانی خوش و جذّاب خاطرات بازگشت قهرمانانة سید ناصر به ایران را بیان میکند.
این کتاب ارزشمند اجتماعیتاریخی معاصر، پیام شرافت و
معصومیت جوانان برومند ایرانی دوران جنگ را به جوانان امروز سرزمینمان ابلاغ میکند
و مخاطب را در خصوص وظیفهای که نسبت به حفظ دستاوردهای شهیدان و دلاوران سالهای
دفاع تا همیشه مقدس داریم به فکر وا میدارد. خواندن این کتاب در روزگاری که
همچنان نبرد ناجوانمردانة دشمن در جبهة فرهنگی علیه کشور سرافراز ما ادامه دارد بهمثابه
سلاح مقوّمی برای تقویت روحی و معنوی جوانان به شمار می رود.
عنوان کتاب:امام گردان
نویسنده:رحیم مخدومی
انتشارات:موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب
کتاب «امام گردان» خاطرات و یادداشت های عرفانی شهید «محمدعلی ملک» نوشته «رحیم مخدومی» از سوی موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب منتشر و روانه نمایشگاه بین المللی کتاب تهران شد.
نویسنده در بخش دوم این کتاب، یادداشت های محمدعلی ملک را به دلیل ارزش و اهمیت آن، به صورت مستقل و بدون دخل و تصرف آورده است، همچنین مخدومی معتقد است که آثار و دست نوشت های محمدعلی ملک دارای دو ویژگی منحصر به فرد است او اینکه رنگ و بوی حجره و زهد و تجهد دارد، دوم اینکه متأثر از قلم عارف شهید مصطفی چمران است.
کتاب «امام گردان» دربردارنده بیست و دو بخش نظیر کودک قرن آباد، انقلاب سرک می کشد، پروانه شمع، هجرت به شهر علم، خنجر از پشت مزن، سفر به سرزمین نی ها، رسم امیری، لحظه های فراغت، رسم عشق بازی، زخم عشق، سفرهای آسمانی، اینک رهایی، بعد از رهایی، سخنرانی، دردنامه، یادداشت های پراکنده، نیایش و عکس ها و اسناد است.
در صفحه 293 این کتاب یادداشتی از شهید محمدعلی ملک با عنوان «این چه عیدی است که بوی خون می آید از آن؟!» آورده شده است که می خوانیم:
1 فروردین 1364
خدای بزرگ، به من توفیق داده بود که تا روز عوض شدن طبیعت را در جبهه های نور علیه ظلمت بگذرانم. عید سال 1360 در جبهه مالکیه، سال 1361 در رقابیه، سال 1362 در جبهه جفیر، سال 1362 را در جبهه پاسگاه زید.
اما متأسفانه امسال موفق نبودم که این روز را در جبهه باشم. تصمیم گرفتم برای تحویل سال بروم گرگان و تحویل سال را در مزار شهیدان باشم. طبق این تصمیم، بعد از ظهر چهارشنبه 29/12/63 حرکت کردم به طرف گرگان.
صبح رسیدم گرگان و شب تحویل سال، ساعت 42/7 دقیقه، به اتفاق چند تن از دوستان بر مزار شهید قربانعلی گرزین دعا خواندیم، تا این که طبیعت عوض شد.
امید است که خدای بزرگ قلب ما را هم به طرف خودش کانه طبیعت عوض نماید. انشاالله. امضاء محمدعلی.
انتشارات «رسول آفتاب» کتاب «امام گردان» را در بیش از 394 صفحه و با قیمت 12500 تومان منتشر و روانه بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی تهران کرده است.
عنوان:برف سرخ
نویسنده:سید حسین مرتضوی
19 اسفند 1363 که محدثه 4 روزه بود، من بعد از اذان صبح شروع کردم به تماس گرفتن با مریوان، تا اینکه ساعت 7 صبح موفق شدم تماس بگیرم... یکی از سربازهای سپاخ مریوان گوشی را گرفته بود گفت:
حاجی گشت بوده، همین یک ساعت پیش خوابیده.
گفتم: خانم اش هستم. کار واجب دارم. بیدارش کنید.
رفت بیدار کرد. حاجی آمد گوشی را گرفت. تا جواب سلامم را داد گفت: چه بی موقع زنگ زدی؟!
هم تعجب کردم و هم ناراحت شدم. سابقه نداشت با من اینجوری صحبت کند. بلافاصله لحنش را عوض شد. توضیح داد: همین الان داشتم خواب می دیدم شهید شده ام دارند تابوت مرا می آرند مازندران.
گفتم: حاجی جان! من که قصد نداشته ام تو را از آرزوهایت جدا کنم. محمد مریض شده، محدثه دم به دقیقه گریه می کند. زودتر بیا ما را ببر مریوان... پدر و مادرم پیرند. حال و حوصله ونگ و وینگ بچه ها را ندارند.
گفت: سبحان الله! تو هم عجب فراموش کار شده ای حاج خانم. مگر من همه چی را به تو و دخترم نگفته ام... ولی باز هم دارم بهت می گویم، آمدنی در کار نیست. من به خواب امروزم ایمان دارم.
قبل از خداحافظی گفت:
عماره جان! منتظر باش. همین امروز خبر شهادتم به گوش ات می رسد.
این جمله را با مهربان ترین لحنی که در عمرم از او شنیده بودم به زبان آورد.
یک ساعت بعد رادیو اعلام کرد هواپیماهای عراقی چندبار مریوان را بمباران کرده اند. همین موقع محدثه شروع کرد به گریه کردن. بی اختیار آیه استرجاع به زبانم آمد:
انا لله و انا الیه راجعون.